چایی با طعم گلاب

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

     

     

    به دعوت اعضای کانون مسجد میرنشانه به محله‌ی محتشم رفتم. موضوع گفت‌وگو « فرهنگ شادی، با نگاهی به جشن‌های ایران باستان» بود. منابع مطالعاتی‌ام ازین قرار بودند: کتاب جهان فروری از دکتر بهرام فره‌وشی، انتشارات کاریان، 1364،‌ کتاب گات‌ها، گزارش  دکتر حسین وحیدی، نشر آفتاب 1365، کتاب شناخت اساطیر ایران از جان هینلز، برگردان ژاله آموزگار و احمد تفضلی، نشر چشمه 1382، کتاب نوروزگان از دکتر مرتضی هنری،نشر میراث قرهنگی 1385، تاریخ اجتماعی کاشان از حسن نراقی و از سایت‌ها یکی مصاحبه‌ای با دکتر کزازی در سایت انسان شناسی و فرهنگ و دیگری مقاله‌ای از دکتر نعمت الله فاضلی از سایت فرهنگ شناسی.

    وقتی دعوت می‌شدم، نخستین تلاشم رد احسانی بود که در حقم روا داشتند. دلیلش هم این بود که صادقانه و بر حق می‌پنداشتم کسانی در زیست بوم کاشان به سر می‌برند که فراخی دانش و آگاهی‌شان در این زمینه از من بسیار بیشتر است. یاد استاد عزیز و نازنیم ناصر سرافرازی افتادم. یاد دکتر محمد مشهدی عزیز و بسیاری از دیگران. اصرار دوستان نادیده و تمایل به گپ و گفت با بچه‌های مسجد میرنشانه اشتیاقم را به پاسخ دعوت ایشان افزون کرد.

    از چند دهه پیش، مسجد میرنشانه در کاشان، در کنار مساجدی چون مسجد شامخی و مسجد گذر باباولی، تقریبا اضلاع مثلثی را تشکیل می‌دادند که در دهه‌ی هفتاد، نوعی روشن اندیشی مذهبی در آنان شکل می‌گرفت. هر سه این مساجد،‌ پاتوق مذهبی‌هایی بودند که دغدغه‌ی اجتماعی داشتند و به نظر می‌رسید نوعی تغییرخواهی و اصلاح خواهی،‌ خاصه در بین جوانان‌شان وجود داشته باشد. من از اواسط دهه‌ی شصت، گاهی از ماه و سال مثل ماه رمضان یا شب‌های احیا، پایم به این مساجد کشیده ‌می‌شد. حضور و تشویق پیدا و پنهان پاره‌ای از دبیرانم چون آقای ماشاءالله بخردی،‌ نیز تاثیر بسزایی داشت. مرحوم آیت الله نجفی در مسجد میرنشانه، مرحوم آیت الله خراسانی در مسجد شامخی و مرحوم آیت الله صبوری در مسجد گذرباباولی، با مدارا و سعه‌ی صدر، امکان تشکیل کتابخانه و کانونی فرهنگی برای جوانان را در این مساجد فراهم آورده بودند. ساده زیستی، مردم‌واری و دوری گزینی تدریجی از مناسبات قدرت نیز سبب می‌شد که  منزلت اجتماعی ایشان نزد عامه فزونی گیرد.  

    کمی بعدتر، پس از وفات حاج شیخ علی آقا نجفی و دوران دانشجویی،‌ دیگر گذارم به مسجد میرنشانه نیفتاد. تا چند سالی بعد مسجد گذر باباولی را دوست می‌داشتم. مسجدی با معماری نفیس ایرانی اسلامی. با کتابخانه و تالار مطالعه‌ای درخور در جبهه‌ی غربی. با روزنامه و نشریه و کتاب‌های خطی. بسیاری از دوستان عزیز مذهبی‌ام یادگار آن‌جایند. سال‌های اوایل دهه‌ی هفتاد،‌ به گمانم حوالی سال‌های 1372 یا 1373 بود که نشریه طوبی به مدیر مسئولی حمیدرضا فهیمی تبار و سردبیری حسین عدالت،‌ نیز کوشندگی شماری دیگر در کاشان جان گرفت. جالب توجه آن بود که بخشی از موضوعات صفحات آن در نشست‌های پس از نماز شکل می‌گرفت. سال‌های شیرینی برای بسیاری از کسان بود که در گذار ایام، در یادها بماند یا نرم نرمک به فراموشی انجامید. برای بسیاری از کنشگران عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری شهرهای مذهبی چون کاشان، مسجد جایگاهی برای نشو و نمو و بالندگی بوده است.

    اما مسجد میرنشانه در آن سال‌ها و سال‌های پسین، معلمی را با خود  داشت که گفت‌وگو و خرد‌ورزی را به مثابه امری دینی می‌پنداشت. بیشتر از او با نام شیخ حسن یاد می‌شد. زنده‌یاد حسن شویدیان سال‌های پایانی دهه‌ی هفتاد یا آغازین دهه‌ی هشتاد، ‌مقارن با دولت اصلاحات، عضو انتخابی در تشکلی فراگیر به نام اتحادیه کانون‌های فرهنگی کاشان بود. من نیز به عنوان مدیرمسئول کانون اندیشه جوان ـ سپهری عضو انتخابی دیگری بودم. همکار فرهنگی عزیزم آقای رحیمی و تنی چند از دیگران نیز حضور داشتند. جمعا نه نفر و ما برای مدتی بیش از یک سال، تقریبا ماهی یک‌بار هم دیگر را می‌دیدیم. شیخ حسن شویدیان در کنار علقه‌های فراوان مذهبی، تکاپوی بسیاری برای بسط و توسعه‌ی آگاهی اجتماعی داشت. روانش به شادی. او تا بود و زنده بود کنشگری فعال باقی ماند تا چون پاره‌ای از هم‌نسلانش، حلقه‌ی واسطی  میان دین، جوانان و روشنگری اجتماعی باشد.

    سال‌ها گذشت. دولت اصلاحات جای خود را به دولت خدمتگزار و مهرورزی داد که در سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی‌اش، چندان مجالی برای اندیشه‌ورزی و گفت‌وگو قائل نبود.  حوادث و رویدادهای 88 نیز موازنه‌ی قدرت و عمل را به سود ایشان تغییر داد. فرهنگ در انحصار قدرت فراگرفت و رفتارهای تحکمی راه را بر اندیشه‌ورزی و تعامل گرایی مسدود کرد. در چنین شرایطی، فضاهای فرهنگی کاشان،‌ به شدت آسیب دیدند. شماری از نهادهای مدنی و غیردولتی چون کانون اندیشه جوان ـ سپهری به محاق توقیف رفتند. نشریاتی چون طوبی و  رضوان منتشر نشدند. و سلسله نشست‌های فرهنگی مساجدی چون مسجد میرنشانه، مسجد گذرباباولی و مسجد شامخی از گردونه‌ی فعالیت‌های روشنگرانه‌ی دینی و اندیشگی خارج شدند.

    امشب پسین آن همه سال برای من طعم گلاب داشت. در خانه‌ا‌ی مصفا گرد آمدیم و برای من باعث خوشبختی بود که چند ده دوست جوانی را می‌دیدم که چهارشنبه‌ی هر هفته نشست‌هایی با نام اندیشه برگزار می‌کنند. نیز بسی خوشبختی که همکار آگاه، فهیم و اندیشه‌ورزی چون آقای جواهرکلام را می‌دیدم که مشفقانه و مهربانانه کنارشان بود.‌ نیز شیرینی و چای. چای با طعم گلاب.  طعمی که ذائقه‌ام را دگرگون کرد. گلاب و گل. گل و مینو و اندیشه‌ورزی در هوای شادی.

    مسجد میرنشانه در سالی که گذشت با دوستدارانش به تعزیت آفتاب نشست. امید در سال‌های پیش‌رو به رویت آفتاب بنشیند. هم ما، هم همگان. این‌چنین باد.   

    بوم و بر...
    ما را در سایت بوم و بر دنبال می کنید

    برچسب : چایی با طعم خدا,چايي با طعم خدا,چای با طعم خدا,چاي با طعم خدا,چای با طعم های مختلف,چای با طعم هل,چای با طعم میوه,چای با طعم به,شعر چایی با طعم خدا,وبلاگ چایی با طعم خدا, نویسنده : 8boomvabar7 بازدید : 198 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 7:56