29 /1/ 99
«بی باده کشید بار تن نتوانم ... »
شبی و آتشی و کنار آتش. روانی تن، روانم کرده و ذهنم در سیالیتی سبکبارانه، آدمها و روزها و روزگاران را به پیش میکشد تا همگی از خاطرم بگذرند. نه بیهمگی که با همگی میشوی. همه درون آدماند. شاید تو هم ...!
بیخودی است دیگر. بیخودی، گاهی روشنگرانه از طراز سمج پدیدهها بر میکشاندم و گاهی هم برعکس؛ سماجتام را در خواستهای بیشتر می کند. ... خوابم.. به روشنای روزگار..
بوم و بر...برچسب : نویسنده : 8boomvabar7 بازدید : 171