روایت دوست:
عمران صلاحی: نصفه شب بارونی از دفتر مجلهی توفیق اومدم بیرون. ماشین نبود. پرویز شاپور اومد.
گفت برسونمت؟ گفتم ماشین داری؟ گفت چتر دارم.
برچسب : نویسنده : 8boomvabar7 بازدید : 192 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 9:48